۱
با دوستم تلفنی صحبت می کردم، حال باران دختر ۶ ساله اش را پرسیدم، گفت: «باران هم خونه ست و کلاس هاش تعطیل شده و نگرانم که هر چی انگلیسی و چرتکه یاد گرفته رو یادش بره، واسه همین یه کارم به کارام اضافه شده باید دائم خودم باهاش کار کنم تا بلکه زودتر مسئله کرونا حل بشه و کلاساش شروع بشه» . نگرانی تو صداش موج می زد.
۲
یاد صحنه ای افتادم که روز قبل در جشنی مناسبتی در سالن شهرداری، شاهدش بودم. برای کودکان روی زمین بازی ماروپله ای بزرگ را طراحی کرده بودند. از مادرانی که کودکانی بین ۵ تا ۸ سال دارند خواستند بچه ها را برای شرکت در بازی به آن قسمت ببرند. بچه ها مشغول بازی شدند و من تماشا می کردم. صحنه جالبی بود، سه کودک داخل بازی ماروپله شده بودند و ۷-۸ خانم و آقا دور تا دور آنها را گرفته بودند و همه با هم آنها را راهنمایی می کردند! بچه ها هم گیج و مضطرب اصلا نمی دانستند دارند چکار می کنند! پسرک ریزنقشی برنده شد، نزدیک بود پسر هم بازی زیر گریه بزند که برای اینکه بقیه ناراحت نشوند همه گفتند هر سه برنده شدید و قائله ختم به خیر شد!
۳
این دو بُرش را کنار هم گذاشتم و آنچه در کتاب های روانشناسی تربیتی خوانده بودم را در ذهنم مروری کردم.
شاید این دو موضوع خیلی برایمان بدیهی و عادی باشد که والدینی تلاش کنند کودکاشان را در معرض آموزش هایی قرار دهند که استعدادهایش شکوفا شود، معمولا والدینی که کودکشان را کلاس هایی مثل موسیقی، زبان، یوگا، شنا، رباتیک، شاهنامه خوانی و غیره می برند را، خرمند و دوراندیش می دانیم و تشویقشان می کنیم.
از طرف دیگر اینکه والدین به کودکان کمک کنند تا یک بازی گروهی را انجام دهند هم احتمالا صحنه ای آشنا و عادی برایمان باشد.
۴
اما یک جای کار می لنگد، بیایید کمی بیشتر دقت کنیم و مخروط هرم یادگیری را مرور کنیم:
آدم ها قرار است در کودکی زبان مادری شان را یاد بگیرند، به همین خاطر توصیه می شود والدین از دوران بارداری صحبت کردن با جنین و حتی مطالعه برای او را در برنامه خود داشته باشند، و از بدو تولد برای کودک داستان و شعر بخوانند و با کودک صحبت کنند و البته رفته رفته زمینه ای فراهم کنند تا خود کودک سراغ مطالعه برود و به آن عادت کند.
آدم ها قرار است در سنین پایین ارتباط برقرار کردن را یادبگیرند و از راه های مختلف در محیط هایی قرار بگیرند تا با همسالانشان تعامل داشته باشند و بازی کنند.
قرار است در مهدکودک و پیش دبستانی یاد بگیرند چطور بازی کنند و کارهای تیمی را انجام دهند. چطور تعارض هایشان با دیگران را حل کنند، چطور خواسته هایشان را مطرح کنند.
قرار است کودک چگونه یاد گرفتن را یاد بگیرند، سوال پرسیدن و جستجو کردن را تمرین کند.
تا در بزرگسالی با استفاده از این توانایی ها بتوانند مسیر یادگیری و پیشرفت را طی کنند.
۵
شتابزدگی والدین امروز ما سبب شده است که این هرم وارونه شود. به این معنی که:
کودک در ۵ سالگی انگلیسی متوجه می شود و صحبت می کند.
در هفت سالگی به سوالات پیچیده ریاضی پاسخ می دهد یا ربات می سازد!
در ده سالگی ساز می زند.
در پونزده سالگی حجم زیادی از لغات فارسی و عربی را حفظ می کند، پایتخت کشورها و پادشاه سلسله های تاریخی و فرمول های شیمی را در مدرسه از بر می کند.
در هجده سالگی وارد یکی از رشته های پزشکی یا مهندسی می شود تا رستگار شود!!
در بیست و پنج سالگی ناامیدانه به سراغ کلاس های توسعه مهارت های ارتباطی می رود.
در سی و پنج سالگی بدنبال کلاس های پر رنگ و لعاب فن بیان و زبان بدن می گردد.
در چهل سالگی تلاش می کند عادت به مطالعه را با هر زحمتی در خودش تبدیل به عادت کند!
و در چهل و پنج سالگی جذب کلاس های خودشناسی می شود!
…
عجیب نیست؟!
۵
در واقع این شتابزدگی در آموزش کودک، در عمل نه تنها باعث رشد کودک نمی شود بلکه باعث می شود زمانی که باید صرف اصل ها شود را، صرف فرع ها کند و از مهارت های اساسی که در کودکی باید تمرین کند و یاد بگیرد جا بماند. اینکه ما به دنبال پرورش استعداد کودکمان باشیم به خودی خود خوب است، اینکه یک علاقه و استعداد او را شناسایی کنیم و زمینه رشد آن را فراهم کنیم امری نیکوست ولی افراط در این زمینه آسیب های جدی به کودک وارد می کند. این که ما تربیت فرزندمان را هم بُرون سپاری کنیم و این امر را به کلاس های پر رنگ و لعاب بسپاریم او را از تجربه کودکی محروم کردیم.
2 Comments
عصمت حاج واحدی
خیلی مطلب آموزنده و جالبی بود، سپاسگزارم
admin
ممنون خانم حاج واحدی عزیز