۱
مادرم به مطالعه مجله علاقه داشت و از سنین ۳-۴ سالگی قبل از خواب تصویر مادرم در ذهنم مجله به دست ثبت شده است. او هر وقت در خیابان از کنار دکه های روزنامه فروشی رد می شدیم حتما یک مجله می خرید.
بعد از آنکه مدرسه رفتم و باسواد شدم، مجله ای برای کودکان به نام سروش چاپ می شد. حالا من هم مشتری و شیفته مجله سروش کودک شده بود و مرتب دنبالش می کردم و برایشان نقاشی و نامه هم می فرستادم ولی چاپ نمی شدند.
.
۲
در دوران ابتدایی بازی مورد علاقه ام اداره بازی بود. با بچه های فامیل چند ساعت سرگرم طراحی یک نشریه کاغذی کوچک می شدیم و اسم این بازی را گذاشته بودیم اداره بازی!
همیشه دوست داشتم هم بازی هایم که پسر و دختر عمه هام بودند را قانع کنم که مطالب و چیدمان نشریه را مدریت کنم. از آنجایی که در جمع ۶ نفره مان من بزرگتر بودم (با اختلاف ۵ ماه از بعدی) و سرتِق، غالبا حرفم را هم گوش می کردند. البته انصافا ایده های بدی هم نداشتم.
نهایتا نشریه طراحی شده را به پدر و مادرهایمان نشان می دادیم و آنها سری سری نگاهی می کردند و یه ماشالا ماشالایی می گفتند.
.
۳
دانشگاه خوارزمی قبول شدم. شوق و ذوق عمیقی داشتم. چون هم فضای دانشگاه را قبلا دیده بودم و دوست داشتم هم نزدیک خانه مان بود. در دانشگاه گاهی نشریات گروه های مختلف به دستم می رسید همه آن ها را می خواندم و به جزییاتشان توجه می کردم، بعد از مدتی شاخک هایم را تیز کردم و متوجه شدم دانشجوها می توانند از طریق عضویت در انجمن علمی رشته شان، مجله تخصصی راه انداری کنند و لازمه اش شرکت در دوره روزنامه نگاری است.
در دوره شرکت کردم و رفتم گفتم میخواهم مجله ای راه اندازی کنم. گفتند خیلی هم خوب صفحه آرا داری؟ گفتم نه. گفتند باید با نرم افزار این دیزاین مجله را صفحه آرایی کنیم.
کسی را سراغ نداشتم که تجربه صفحه آرایی داشته باشد و حاضر باشد داوطلبانه و مجانی نشریه مان را سر و سامانی دهد. وقت آن رسیده بود که دست بکار شوم و خودم یاد بگیرم. دانشگاه دوره این دیزاین هم گذاشت و با دوستم در این دوره ثبت نام کردیم.
.
۴
آن ترم دوشنبه ها از ساعت هشت صبح تا ۴ و نیم کلاس داشتیم و بعد آن بدو بدو خودمان را به کارگاه این دیزاین می رساندیم و درمانده و وامانده در دوره شرکت می کردیم.
صفحه آرایی ظرافت های زیادی داشت. مدرس دوره آقای رنجبر مرد باتجربه و سخاوتمندی بود و هر چه در چنته داشت را با ما به اشتراک می گذاشت. با این احوال بازده دوره برایمان پایین بود و دلایل آن عبارت بود از:
۱- مراحل کار با نرم افزار غالبا زیاد و بخاطر سپردن آنها دشوار بود. از طرفی بخاطر سرعت بالای ارائه نه قابل نوشتن بود نه می توانستیم هم زمان با تمرین از کلاس فیلم بگیریم. صدای مدرس را ضبط می کردیم ولی عملا چون بدون تصویر محیط نرم افزار بود، آن هم فایده نداشت.
۲- شرایط فیزیکی کلاس همانطور که در عکس زیر میبینید، نامناسب بود، کامپیوتر ها دور تا دور کلاس رو به دیوار چیده شده بود و دستکتاپ استاد از طریق پروژکتور روی دیوار کلاس قابل مشاهده بود، ما برای دیدن مراحل انجام کار در نرم افزار باید ۹۰ درجه یا ۱۸۰ درجه می چرخیدیم و جز اذیت شدن گردنمان برخی از مراحل ظریف کار را از دست می دادیم.

۳- تایم کلاس، که هم زمان شده بود با اوج خستگی ما بعد از یک روز شلوغ و قابل تغییر نبود.
۴- مشکل رفت و آمد و ترافیک؛ زمستان بود و وقتی کلاس تعطیل می شد هوا تاریک بود و اتوبوس پیدا نمی شد برای اینکه به ورودی دانشگاه که تا دانشکده ۲-۳ کیلومتری فاصله داشت برسیم و مجبور بودیم، با ترس روبرو شدن با سگ های دانشگاه بدو بدو تا ورودی برویم و تازه به میدان حصارک می رسیدیم.
نمی دانم چقدر با میدان حصارک کرج آشنا هستید، ولی اگر روزی خواستید روی انواع آسیب های اجتماعی مطالعه کنید، گزینه بسیار خوبی است 🙂 . با تاریک شدن هوا حصارک غوغا می شد، آدم های مشتی و خفنی پیدایشان می شد که یا مشغول چانه زدن سر خرید وسایل دست دوم از یکدیگر بودند یا در حال خوردن جگر و لبو و آب زرشک های کاملا بهداشتی J فروشنده های دوره گرد.
از وسط هیاهو آن طرف میدان می رفتیم تا سوار اتوبوس یا تاکسی شویم، منتظر می ماندیم تا تاکسی زرد یا اتوبوسی توقف کند و بلاخره بعد از گذراندن ساعتی ترافیک به خانه می رسیدیم.
خلاصه به هر نحوی بود دوره را گذراندیم و رفتم مجوز نشریه رو گرفتم و یا علی گفتیم و نشریه آغاز شد…

.
۵
برای گردآوری مطالب نشریه مثل بچگی ها، تقسیم کار کردم و حالا وقت صفحه آرایی رسیده بود و دیدم در عمل خیلی نکات ریز را مشکل دارم و بخش هایی از خاطرم رفته، از طرف دیگر به نکاتی برمیخوردم که در سرفصل های دوره گنجانده نشده بودم.
سرچ کردم و با سایتی آشنا شدم که آموزش ویدیوئی گام به گام این دیزاین را منتشر کرده بود، ذوق زده شدم. قیمتش هم یک سوم کلاسی بود که رفته بودم.
در سایت ثبت نام کردم و دوره را خریدم. با کمک همون فیلم های آموزشی دو روزه صفحه آرایی نشریه را به اتمام رساندم!
اولین بار که نشریه چاپ شد و داغ داغ رفتم تحویل گرفتم، ذوق وصف ناشدنی را تجربه کردم. طرح جلد و صفحاتش، بوی رنگ و کاغذش و گرمی کاغذهایش را دقیقا در خاطر دارم.
هنوزم عاشق طراحی نشریه ام فقط سبک آن تغییر کرده و حالا وب سایتم نقش نشریه را بازی می کند، شاید هم فرصتی هم فراهم شد و باز هم در آینده طراحی نشریه کاغذی را پیش گرفتم.
.
۶
استفاده از آن دوره آنلاین، انقلابی در ذهنم ایجاد کرد. فهمیدم باید مدل ذهنی ام را در مورد شیوه یادگیری ام تغییر دهم.
استفاده از آموزش مجازی، نسبت به کارگاهی که رفته بودم، برام چند تا مزیت داشت:
۱- انعطاف از نظر زمان و مکان؛ هر وقت وقت و انرژی داشتم سراغ آموزش ها می رفتم و می توانستم گاهی یک ربع وقت بذارم و گاهی چندین ساعت.
۲- امکان تکرار و کنترل دوره؛ می توانستم بارها و بارها بخشی از آموزش که پیچیده بود را تکرار کنم. همچنین بخش هایی که روی آن تسلط داشتم را با یک کلیک جلو می زدم.
۳- آزادی عمل در انتخاب دوره؛ در چند سایت سرچ می کردم و می توانستم از بین چند دوره با توجه به مشخصات مدرس، سرفصل های آن و سایر ویژگی هایش دست به انتخاب بزنم و بهترین گزینه را با توجه به نیازم انتخاب کنم.
.
۷
از آن به بعد بیشتر سرچ می کردم. با یوتیوب و چندین منبع خوب دیگر آشنا شدم و دیگر با سرعت و انعطاف بیشتری مهارت هایی که دنبالشان بودم را در حیطه های مختلف یاد می گرفتم و لذت می بردم.
مقصودم از این مقایسه این نیست که که آموزش آنلاین، جایگزین سایر شیوه های یادگیری است، ولی معتقدم باید دوره های آنلاین را جز سبد یادگیری مان قرار دهیم. هنوز هم از کارگاه ها و کلاس های حضوری استفاده می کنم اما خب محدودتر و فقط زمان هایی که دوره خاصی است یا مدرس تخصص و دانش ویژه و به روزی دارد که از طریق دیگری دستیابی به آن ممکن نیست.
.
۸
خب، رشته ام تکنولوژی آموزشی بود. سال دوم دانشگاه، بعد از یاد گرفتن چند نرم افزار کاربردی رشته مان با همین شیوه و کمابیش مطالعه کتاب های تخصصی، وارد فضای کار شدم. اولین تجربه ام کار در شرکتی بود که روی آموزش ریاضی به کودکان از طریق چندرسانه ای های تحت وب کار می کرد.
هشت ماهی که آنجا به صورت پاره وقت کار کردم، برایم تجربه درخشانی بود. مدیر شرکت آقای مولوی عضو سایت لیندا بود و به ما هم دسترسی داده بود تا هر وقت دوست داریم وارد این سایت شویم و دوره های آنلاینش را ببینیم. از طریق لیندا هم با کلی مطالب جدید آشنا شدم و بیشتر از آن از شیوه طراحی سایت و فیلم هایشان ایده گرفتم.
.
۹
خلاصه اینکه، آموزش آنلاین برای من یادآور کلی حس و حال خوب است،
آموزش آنلاین به من کمک کرد تا در نقاط عطف زندگیم، رشد کنم.
از طرفی زندگی فردی، تحصیلی و شغلی من از سال ۹۱ با آموزش آنلاین گره خورده است و حالا دوست دارم در باره اش بیشتر بنویسم.
نوشتن درباره آموزش آنلاین، به من کمک می کند:
تشویق شوم با جدیت بیشتری منابع جدید را دنبال کنم.
با آدم هایی که دغدغه ای شبیه من دارند آشنا شوم.
احساس مولد بودن کنم و زکات علمم را بدهم.
.
امیدوارم مسیری که انتخاب کردم مثمر ثمر باشد…
One Comment
بیتا کیهانی
سلام سمیه جان،پشتکار شما قابل تحسینه. برات روزهای درخشانی رو آرزو می کنم.