یکی از پیامدهای مثبت کرونا برای من این بود که با خانه نشینی، توانستم زمان هایی که مربوط به رفت و آمد و دورهمی ها و غیره بود را صرف کارهایی کنم که مدت ها بود در ذهن داشتم ولی بین شلوغی های روزمره ام گم شده بودند.
برنامه قبل از کرونای من به این شکل بود که دو روز و نیم تهران می رفتم برای شرکت در کلاس های دانشگاهم، یک یا دو روز در دانشگاه تدریس می کردم، دو روز روی پروژه هایم کار می کردم و جمعه ها هم به دورهمی یا کوهنوردی می گذشت.
و بعد از کرونا به جای دو روز و نیم، فقط ۸ ساعت پشت میزم برای کلاس هایم صرف می شد و ترم جدید تصمیم گرفتم دانشگاه هم تدریس نکنم و طبعا دورهمی ها هم تعطیل شدند.
تصمیم گرفتم از این زمان ایجاد شده بهترین استفاده را کنم و سراغ علایقم بروم.
یکی از این کارهایی که شروع کردم، شروع جدی تر نوشتن بود. یک دفتر دویست برگ خریدم و تصمیم گرفتم آزاد نویسی کنم. بعضی از نوشته ها حالت درد و دل داشت، برخی تفسیر یک گفتگو، شرح یک ماجرایم، یا تحلیل کتابی که خواندم و فیلمی که دیدم و غیره.
به تدریج اتفاقات خوبی داشت میوفتاد. ولی بعد از مدتی نوشتن حس کردم نوشتنی هایم تمام شده اند و دیگر آنطور که باید به دلم نمینشینند! عجیب بود ما همیشه فکر می کنیم یافته های ذهنی مان خیلی زیاد و ارزشمندند ولی وقتی آنها را روی کاغذ میاوریم و کمی مغزمان را تخلیه می کنیم، متوجه می شویم که این توهم است!
اینجا بود که جدی تر رفتم سراغ مطالعه، جدی تر به شنیده هایم توجه می کردم، به گفتگوهایم با آدم ها، به گفته هایشان…
دیدم دوست دارم بین کتاب ها بیشتر پرسه بزنم، اشتراک اپلیکیشن طاقچه را خریدم. حالا به چند هزار کتاب دسترسی کامل داشتم و هر موقع از روز می توانستم چند صفحه از کتاب های مورد علاقه ام را بخوانم.
جدی تر نوشته های شاهین کلانتری را می خواندم، عضو سایت متمم شدم و یادداشت های محمدرضا شعبانعلی را بیشتر دنبال کردم، مطالب چند کانال و پیج مرتبط با علایقم را با نگاهی دیگر می خواندم. تلاش کردم گفتگوهایم را حتی با دوستان صمیمی ام، ساختارمندتر و عمیق تر پیش ببرم تا یافته های جدید از دل آن بیرون بکشم. به محیط اطرافم، به صداها، به هوا، حیوانات، واکنش ها بیشتر توجه می کردم تا سوژه ای برای نوشته هایم پیدا کنم.
در واقع نوشتن باعث شد خیلی بیشتر از قبل تشنه یادگیری شوم، بهتر ببینم، بهتر بشنوم و بهتر تحلیل کنم.
حالا کمی می فهمم که چرا چخوف بعد از فارغ التحصیل شدنش در رشته پزشکی و چند سال طبابت تصمیم گرفت، پزشکی را رها کند و به جایش فقط بنویسد! من که چند ماهیست کمی می نویسم انقدر از این حس و حال لذت می برم، دیگر چه برسد به چخوف که چندین سال بود تشنه خواندن و نوشتن بود.