زمان مثل یک اسب تندرو است که اگر بتوانیم سرعتش را مهار کنیم، می توانیم عرض زندگی مان را زیاد کنیم ولی اگر رهایش کنیم طول زندگی مان در چشم بهم زدنی طی می شود.
باید بتوانیم با ترفندهایی این اسب را مهار کنیم. طول زندگی مان دست ما نیست، ولی عرض آن را می توانیم تا حد زیادی کنترل کنیم.
دایم ارزیابی کنیم که در جهت کدام هدف پیش می رویم؟ امروز برای دغدغه های اصلی ام چه گامی برداشتم؟ چطور می توانم عرض زندگی ام را بیشتر کنم؟
.
هیچ چیزی به اندازه متمرکز شدن بر اهداف اصلی و رسالت واقعی مان به ما لذت عمیق را نمی دهد.
حافظ هم نکته قشنگی را به ما تذکر می دهد:
ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی/ مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد؟
اکثر ما صرف زمان برای اهداف دوست داشتنی مان را واگذار به آینده می کنیم، ولی واقعا چه ضمانتی هست که فردا باشیم؟
.
مثال های مختلفی به ذهنم می آید، در چند ماه گذشته به واسطه حضورم در تیم محتواگران، با چند عزیزی آشنا شده ام که شغل ثابت شان را کنار گذاشتند و شروع کردند به تولید محتوا و مطالعه عمیق درباره موضوعی که سالهاست به آن علاقه داشتند ولی آن را بخاطر شغل و مشغله هایشان فاکتور گرفته بودند. شهامتشان برایم ستودنی است.
و شاهد هستم که سرعت رشدشان هم بسیار خوب است. چون راهی است که به آن ایمان دارند و ساعت های زیادی را غرق آن می شوند. آنقدر در این مسیر حس خوبی را تجربه می کنند که آن را به همه توصیه می کنند.
مثال های برعکسش را همه زیاد دیده ایم و کمی فکر کنیم ده ها مورد به ذهنمان می رسد.
خودمان جز کدام دسته ایم؟ گمان کرده ایم که جاودانه ایم و انشالله روزی فرا می رسد که به علایق و اهداف اصلی مان برسیم؟ یا هر روز گامی هر چند کوچک در جهت رسیدن بهشان برمی داریم؟