۱
ستایش خواهرم نشسته بود و فکر می کرد و چیزی می نوشت، از او پرسیدم چه کار می کند، گفت انشا می نویسد. موضوع انشایش این بود که در آینده می خواهد چه کاره شود. در ادامه گفت موضوع انشا قبلی اش خیلی قشنگ تر بوده است. گفتم موضوع چه بود؟ گفت سفر به کره ماه.
موضوع برایم جالب شد. از او خواستم تا انشایش را برایم بخواند. گفت برای نوشتن انشایش در اینترنت سرچ کرده است که ماه چه شرایطی دارد، چه شکلی است و دو داستان در این باره را خوانده است. برداشت کلی اش از این یافته ها را با تخیل خودش ترکیب کرده بود و حاصل انشا خوبی شده بود.
مهم ترین بخش آن بود که از آن لذت برده بود و به واسطه آن جستجو کرده بود و اطلاعاتی را خوانده بود که مطئنم در ذهنش خواهد ماند.
۲
سه شنبه همین هفته به دعوت آموزش و پرورش شهر کوهپایه اصفهان، برای معلمان این شهر وبیناری برگزار کردم. موضوع وبینار «پژوهشگری خلاق» بود و هدف آن بود که معلمان به دنیای نوشتن و پژوهش علاقه مند شوند. از آنجایی که موضوع مورد علاقه ام بود و حس کردم صحبت های کاربردی در این زمینه دارم این وبینار را قبول کردم.
انتهای وبینار این نکته را با تاکید فراوان گفتم که خواهشا به دانش آموزان تکالیف نوشتاری دهید. تکالیفی که پاسخ های از پیش تعیین شده ای نداشته باشند. اجازه دهیم بچه ها نوشتن را تمرین کنند.
یکی از دلایل مهم اینکه ما از نوشتن فراری هستیم و نوشتن برایمان انقدر درد دارد این است که آن را تمرین نکرده ایم. نوشتن یک مهارت است و مثل هر مهارت دیگری باید پرورش پیدا کند.
یکی از معلمان عزیز پرسید که نوشتن چقدر ذاتی است و چقدر اکتسابی؟ توضیح دادم که به نظرم کاملا اکتسابی است و تقریبا همه نویسندگان سرشناس سالیان سال نوشته اند و هیچکدام نوشته های اولشان قابل انتشار و ارزشمند نبوده است. از چخوف گفتم که سالیان سال در انزوا خود در جزیره ای می نوشت، از ست گودین که ۱۷ سال است هر روز می نویسد و چند سالی است که کتاب هایش شهرت جهانی گرفته اند.
۳
امروز عکسی از کتابخانه ستایش را استوری کردم و نوشتم: «گاهی چقدر دوست دارم سراغ خواندن کتاب های جذاب و بامزه خواهرم بروم.»
شاید برخی فکر کردند که انگار نه انگار که دانشجوی دکتراست. چه بی کلاس و بچه اس! ولی چند نفری هم واکنش مثبت نشان دادند و گفتند چنین تجربه ای داشتند و بسیار لذت بخش بوده و به خلاقیتشان کمک کرده است. از بین پیام ها یکی از پیام ها بسیار قابل تامل بود. معلمی اینگونه نوشت:
« من یک معلم ابتدایی هستم. من به کار با نرم افزارهای مختلف تسلط کافی دارم و محتواهای خوبی می سازم. اما امروز تدریسی داشتم که هم از نظر خودم هم از نظر بچه ها بهترین تدریس شد. تدریسی که نه در آن محتواهای فانتزی و نرم افزاری مختلف بود و نه وقت خاصی برای آن گذاشته شد. من فقط از تصورات بچه ها به طور صحیح استفاده کردم. تصویرسازی ذهنی فوق العاده است. برای بچه ها یک داستان تخیلی به صورت وویس گفتم و هر مرحله از آن را از بچه ها خواستم که با تصورشان تکمیل کنند. و بگویند در ادامه چه اتفاقی خواهد افتاد. و مرحله بعد داستان را برای آنها می گفتم. و یک ژانر معمایی به داستان اضافه کردم. بچه ها انقدر هیجان زده فعالیت مورد نظر که مربوط به درس علوم بود انجام دادند که حتی متوجه نشدند که این فعالیت مربوط به کتاب بود. و در نهایت خوشحالی من بابت رضایت و شادی بود که دانش آموزانم داشتند و تمام وجود یادگیری آنها را احساس کردم.»