باگ قانون ده هزار ساعت!
احتمالا درباره قانون ده هزار ساعت شنیده اید. مالکوم گلدول سال ۲۰۰۸ در کتابش با عنوان «جدایی طلب ها» این قانون را مطرح کرد. گلدول می گوید اگر برای هر مهارت و تخصصی ده هزار ساعت وقت بگذارید و تمرین کنید در آن مهارت جز بهترین ها خواهید شد.
اینکه این ده هزار ساعت را مدیریت کنید کاملا به برنامه ریزی خودتان بر می گردد. مثلا اگر روزی ۵ ساعت زمان صرف آن کنید، حدود پنج سال و نیم طول می کشد تا در آن موضوع به بالاترین سطح برسید.
این قانون بسیار پرطرفدار است و در منابع مختلف بارها از آن یاد شده است.
.
در واقع این قانون برگرفته شده از تحقیقات کی آندرس اریکسون، استاد سوئدی در دانشگاه فلوریدا است. او بنیان گذار تحقیقات در مورد پرورش استعداد است و روی قانون هزار ساعت نیز تحقیقات گسترده ای انجام داده است، گلدول در کتابش نتیجه تحقیق اریکسون را گزارش کرده است.
نکته جالب این است که اریکسون می گوید: «این قانون چندان دقیق نیست یا گلدول مقاله من را اشتباه خوانده!»
قانون ده هزار ساعت یک باگ مهم دارد:
این قانون اشاره ای به این موضوع نمی کند که فقط تعداد ساعت هایی که صرف تمرین می کنید اهمیت ندارد، بلکه چگونه ای گذراندن آن هم مهم است. در واقع باید کیفیت تمرین ها را هم در نظر گرفت. خیلی اوقات افرادی که باتجربه و سابقه اند اتفاقا عملکرد بهتری ندارند.
مثلا درمان گران یا سهام داران قدیمی تر که ساعات بیشتری را صرف حرفه شان کردند لزوما عملکرد بهتری ندارند. گاهی می بینیم که تازه کاران با دقت و مهارت بیشتری وارد صحنه می شوند. دلیل اصلی اش این است که بیشتر ما وقتی در زمینه ای به اندازه کافی به مهارت می رسیم، دیگر از پیشرفت خودآگاه و تمرین فکر شده دست می کشیم.
رانندگی یک مثال خوب است. در رفت و آمدهای روزمره برای بهتر دور زدن یا سرعت گرفتن تلاشی نمی کنیم. با همین حد مهارت راضی هستیم و راحتیم. اولین باری که رانندگی کردیم به تمام جنبه های رانندگی مان حساس بودیم، چطور دور بزنیم، چطور سرعتمان را کم کنیم،چطور پارک دوبل خوبی بزنیم و غیره.
ولی با گذشت زمان، این مهارت ها به صورت ثابت و نیمه خودآگاه در می آیند و درست تر این است که بگوییم رانندگی تبدیل به رفتاری خودکار در ما می شود.
اگر به قانون ده هزار ساعت اعتقاد داشته باشیم انتظار می رود که همه کسانی که گواهینامه دارند و چند سال از آن می گذرد، رانندگان درجه یک مسابقات اتومبیل رانی شوند اما این اتفاق نمی افتد.
اریکسون می گوید: « خودکار شدن مهارت، دشمن رشد آن است. اگر کارها را به صورت خودکار انجام دهیم توانایی کنترل آن را از دست می دهیم.»
.
تحقیقات اریکسون نشان می دهد به جای اینکه ده هزار ساعت تمرین کنید، باید تمام و کمال مشغول تمرین هدفمند باشید. ابن نوعی خاص از تمرین است که با هدفی مشخص و سازوکاری دارای بازخود روی مهارتی کوچک بارها و بارها کار می کند.
بازخوردها معمولا از طرف استاد یا راهنمایی با تجربه ارائه می شود. وقتی به مهارت های کوچک مسلط شدید به تدریج می توانید سراغ کارهای دشوارتر بروید.
.
اریکسون تحقیقی انجام داد که در آن نوازدگان ویلن را مورد بررسی قرار داد تا ببیند تمرین هدفمند چه تاثیری دارد.
او متوجه شد تمام نوازندگان، در هفته حدودا میزان یکسانی را صرف تمرین می کنند، اما نوازندگان برتر تمرین شان هدفمند تر است. او این تحقیق را در مورد دانشجویان، شطرنج بازان و هنرجوایان هم تکرار کرد و نهایتا مطمئن تر شد که راز تبدیل شدن به بهترین ها در هر حرفه و هنری تمرین هدفمند است. یعنی تمرینی که به واسطه آن دایم روش های ذهنی جدیدی را به دست بیاورید و توانایی خود را بهبود بخشید.
دیدگاهتان را بنویسید